رنوی زرد

یک ویژگی که رنو دارد این است که اگر درْ پیکر بسته باشد و یک نفر یک نخ سیگار بکشدٰ، تا هفته‌ها بوی خیلی منحصر به فردی که مشابه آن را فقط در پراید دیده‌ام در ماشین خواهد ماند و هردفعه هرکس در ماشین بنشیند طبیعتاً اولین سوالی که میپرسد این است که این بوی چیست؟ در صورتی که واقعاً به آن‌ها ربطی ندارد که این بوی چیست. این بوی ماشین من است، که لطف کردم، مرحمت کردم، جنابعالی را سوار کرده‌ام تا جایی برسانم، دستم هم درد نکند

بنابراین وقتی آمد نشست توی ماشین و پرسید این چه بویی است؟ من برگشتم گفتم بوی کیر است. در صورتی که تقصیر او نبود و تقصیر این بود که من از صبح به پنج نفر دیگر توضیح دادم که این چه بویی است، و تقصیر من نیست. سرش را که از لای یقه‌اش درآورد دیدم چشم‌هایش مثل بچه رُزمری قرمز است. گفتم چرا چشات از جنس مرغوبه؟ گفت چتم. گفتم خب الحمدِلله که روشن کردید قضیه  رو، چون من متصور شدم که برا شهادت امام موسی کاظم خیلی گریه کردی. گفت خب الان چیکار کنم؟ گفتم پیاده شو؛ برو؛ یه چی بخر بریز تو چشمت. گفت نفازولین؟ گفتم خیر. دیلدو. یک دیدوی بزرگ. یک دیلدوی بزرگ و بنفش. که بکنی تو چشمت. و همه این‌ها را گفتم که اضافه کنم معلومه نفازولین احمق. یک کلمه گفت حال ندارم و من هم که طبعاً به همان اندازه حال نداشتم گفتم خب. به جهنم. و واقعاً‌ به جهنم. سقف مسئولیت‌پذیری من همینقدر تئوریک است، که به یکی برینم یا مسأله‌ای را گوشزد کنم. الان که این گزاره‌ای که نوشتم را خواندم متوجه شدم که سقف مسئولیت‌پذیری من در واقع وجود خارجی ندارد.

تو راه که بودیم گفت کمرم شکست انقدر خم شدم آهنگ رو عوض کردم. گفتم خب آهنگ رو عوض نکن. و واقعاً منظورم این بود که دست از عوض کردن آهنگ‌ها بردار. گفت حوصلم سر میره. گفتم تو چتی و نمیفهمی، یه بند داری آهنگ عوض میکنی. دهن مارو هم گاییدی. تسلیم شد تکیه داد به صندلی. گفت نردبون کو؟ گفتم نردبون تو کانتینریه که بستم پشت ماشین. تقریباً چرخید کانتینر را ببیند که ادامه دادم نردبون رو بکنم تو کون خودم یا تو شیش هکتار صندوق عقب رنو؟ بعد به این فکر کردم که من یا مریضم که نمیتوانم جواب هیچ سوالی را با آره یا نه معمولی بدهم، یا اطرافیانم مرا در شرایطی قرار می‌دهند که اگر چندین جمله مسخره بازی نکنم فشار تحمل این بهره هوشی پایین دیوانه‌ام می‌کند. برای خودم هم واضح است که من مریضم اما ترجیح میدهم تصورم همچنان بر گزاره دوم باشد. گفت بدون نردبون چجوری بریم دزدی؟ گفتم من چمیدونم. همه کارا رو که من نباید بکنم.

هیچ حرفی نزدیم، ماشین را پارک کردیم رفتیم واستادیم پای دیوار. سرم را که بلند کردم دیدم دیوار از این بوته‌های خاردار آهنی دارد که به دلایل زیبایی‌شناختی/امنیتی روی لبه دیوار نصب شده است. گفت چقدر اینا کیریه. چرا یکی باید پول بده از اینا بزنن به دیوار خونه‌ش؟ گفتم برای اینکه ما نریم بالا از دیوار. گفت ها؟ گفتم نمیشه از دیوار رفت بالا. گفت میشه؟ من هم که واقعاً حوصله بحث نداشتم کشیدمش جلو گفتم قلاب بگیر. قلاب گرفت رفتم بالا هنوز دست ننداخته بودم جایی که کاپشنم گیر کرد به یکی از خارها. خودم را ول کردم پایین، کاپشن ماند بالا. خندید. گفتم کیر. که واقعا بهترین جواب ممکن بود. گفت چیکار کنیم بدون نردبون؟ گفتم هیچی. گفت چه گهی بخوریم؟ تلوزیونه رو می‌بردیم می‌فروختیم پوله ردیف بود. گفتم کاپشنم به گا رفت حالا. زُل زدم به رنو. دست کرد جیبش دنبال بنگ. گفت چیکار کنیم؟ چیکار کنیم سوال خیلی عجیبی است، همیشه همه کارها را می‌شود یه کاریش کرد. گفت کلید داری؟ چشمم به رنو بود، دست کردم جیبم کلید درآوردم گرفتم سمش. بوی بنگ پیچید تو هوا. گفتم یه کاریش می‌کنیم

برگشت کنارم گفتم ریختی؟ گفت ریختم. گفتم زنگ زدی بگی ریختم؟ گفت الان. کلید داری؟ نگاهم به رنو بود، دست کردم جیبم کلید دادم. گفت ناراحتی الان؟ گفتم نه بابا ناراحتی نداره. چارتا چرخه. بعداً می‌خریم. سرشو بلند نکرد. گفت ناراحت نباش واقعاً ماشین کیری‌ای بود. گفتم هست. ماشین کیری‌ای است. و واقعا ناراحت نیستم. یه نگاه به رنوی زردی انداختم که حالا چهار چرخ نداشت، روی آجر سوارش کرده بودیم. به نظر ناراحت می‌رسید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر